داستان TU-THUC - سرزمین سعادت - بخش 1

تعداد بازدید ها: 2273

LAN BACH LE THAI 1

    In ویتنام، هنگامی که مرد زن بسیار زیبایی را می بیند ، می تواند به همسایه خود زمزمه کند: «به این زیبایی فوق العاده نگاه کنید. شاید او بومی سرزمین سعادت است. »وی به داستانی که مدتها پیش توسط TU-THUC گفته شده بود ، اشاره کرد که روزگاری به اندازه کافی خوش شانس بود که از پری یا سرزمین پریا دیدن کند.سرزمین سعادت»و سپس آن را رها کرد.

    بیش از پنج قرن پیش ، تحت سلطنت پادشاه TRAN-THUAN-TON ، یک ماندارین جوان به نام TU-THUC وجود داشت ، رئیس منطقه Tien-Du. او مردی بسیار آموخته بود و کتابهای بسیار ارزشمندی داشت که می توانست آنها را بیاموزد ، به جز جایی که در آن بود سرزمین مبارک بود ، و این فقط چیزی بود که او بیشتر آرزو داشت آن را بشناسد.

    وقتی او پسر كوچكی بود به او گفته شد كه «سرزمین سعادت»جایی بود که امپراتور چین DUONG-MINH-HOANG رفت ، یک شب ، هنگامی که ماه اوت پر بود و جایی که مردم لباس های شکوفه هلو و WC رنگ های رنگین کمان داشتند ، با آستین های بلند و گسترده کره ای. در آنجا ، فرد جوانی جاودانه داشت و گرگ و میش را در میان خنده ، موسیقی ، آهنگ و رقص سپری می کرد امپراتور DUONG-MINH-HOANG خودش را از نمایشگاه یاد گرفت "نگ تونگ»رقص که ، در زمین بازگشت ، او آموزش داد خانمهای کاخ شاهنشاهی هر وقت شراب عطر خود را زیر مهتاب طلایی می نوشید برای او رقصید.

   TU-THUC همچنان رویای این سرزمین را آرزو می کرد و آرزو می کرد که او بتواند مدتی از آن دیدن کند.

   یک روز ، TU-THUC اتفاق افتاد که از یک درخت قدیمی که به خاطر درخت گل صد تومانی شکوه خود مشهور بود ، عبور کرد. در طول زمان بود جشنواره گل از سال بین تیو درخت گل صد تومانی شکوفا شد. دوشیزنی جوان با زیبایی و زیبایی درخشان شاخه ای را برای تحسین شکوفه ها خم کرد و آن را شکست. راهبان بتکده اجازه ندادند که او برود و جریمه ای را تحمیل کرد ، اما کسی نیامد آن را بپردازد تا او را به خانه ببرد. TU-THUC سخاوتمندانه پالتوی دستبند خود را بیرون آورد و به راهبان پیشنهاد داد تا او را آزاد کنند. و همه از ژست مهربان خود ستایش کردند.

    مدتی بعد ، خسته از «دایره افتخار و علایق دنیوی»او از دفتر خود استعفا داد تا بتواند از«کوههای آبی و آبهای سبز زمرد» بازنشسته شد بونگ پسر، مکانی بسیاری از چشمه های زیبا و غارهای باشکوه پیدا شده است.

     به دنبال كودكی كه مقداری شراب ، گیتار و كتاب اشعار حمل می كرد ، در میان جنگل ها سرگردان می شد كه شاخه های برازنده سایبانهای بین درختان را می پوشید. او از جویبارهای پر پیچ و خم عبور کرد و از مشهور بازدید کرد کوه صورتیاز غار ابرهای سبزاز رودخانه لای، و آوازهای زیبا را برای آواز خواندن جذابیت های وحشی و جادویی خود سرود.

     یک روز ، اوایل صبح از خواب بیدار شد و در بالای دریا دید ، پنج ابر رنگی پاستلی که در نور صبح می درخشیدند و آشکار می شوند به شکل گل های نیلوفر آبی. او به آن مکان سوار شد و کوهی عالی را دید که در دریا شناور است. قدم در ساحل گذاشت و روی پهلوهای پوشاننده غبار صعود کرد.

    او به زیبایی از مناظر اطرافش جابجا شد و آواز خواند:

در بوته های بلند ، هزاران چراغ منعکس شده لرزید.
و گلهای غار برای استقبال از میهمان محترم تعظیم کردند.
در نزدیکی رودخانه حباب ، جمع آوری گیاهان گیاهی کجاست؟
در رودخانه بریدن ، یک قایقران تنها وجود دارد که در حال قایقرانی است.
با امواج در حال بالا رفتن و فرو رفتن ، روی صندلی پهن باشید ، نت های گیتار زهی را شناور کنید.
Lazily قایق را سوار می کند و آب کلاله پر از شراب است.
از وو لنگ ، ماهیگیر سؤال خواهیم کرد ،
درختان هلو درخشان سرزمین سعادت کجا هستند؟

    اما ناگهان او یک سیاهچاله سیاه را در صخره ها دید ، و صدای زنگ زدگی عجیب را از درون شنید. او وارد تاریکی شد و دید که یک نور آبی در حال عبور از بالای سنگهای کریستالی است که بالای سر او آویزان است. برای برخی از راه ، غار آنقدر باریک بود که مجبور شد بر روی دست و زانو خزیده شود ، اما به زودی تونل بلند و پهن شد. در پایان ، او به جایی رسید که یک چراغ طلایی درخشید تا از او استقبال کند. صخره های بالا به همان اندازه ابرهای سفید در خالص ترین آسمان روشن بودند. هوا تازه و شیرین بود همانطور که در میان دره ای از نیلوفرها و گل سرخ می وزید. چشمه ای به اندازه روشن که کریستال در نزدیکی پاهای او جاری بود ، با ماهی های طلا و نقره در آن شنا می کرد. و برگهای نیلوفر آبی گسترده که روی سطح شناور بودند با رنگهای رنگین کمان می درخشیدند. گلهای نیلوفر آبی سفید یا صورتی درخشان خودشان مانند لامپ های درخشان روی آب بودند. پلی از سنگهای مرمر و سنگهای قیمتی ، پرتاب شده از بهار ، به باغی شگفت انگیز منتهی شد که در آن جن های پنهان که شیرین ترین آهنگ ها را می خواندند ، با آهنگ هایی آنقدر نرم و هماهنگ بودند که هیچ صدای انسانی نمی توانست با آنها مطابقت داشته باشد.

    مسیری که با گلبرگهای افتاده پراکنده شده است ، به باغ شکوفه ای با شکوفه هایی که در زیر گل های ستاره دار می لرزند منجر شد. TU-THUC قبلاً چنین مناظر شکوهمندی را ندیده بود. پرندگان شگفت انگیز با گلها درهم آمیخته و ملودی ترین آهنگ های خود را ریختند. روی چمن سبز پوشیده از گلبرگهای رنگارنگ ، گله طاووس ایستاده بود و دم خود را به بیرون پهن کرده بود. و در اطراف TU-THUC جوان ، گلبرگها مانند تکه های برفی نرم در حال سقوط هستند.

    ناگهان ، او دوباره در اثر تابش آفتاب ، گرم و درخشان آفتاب که بر کاخ های مرمر و کریستالی تزئین شده با غنچه می درخشید و در میان درختان سبز و موج دار ایستاده بود ، غرق شد.

   جمعی از دختران جوان دوست داشتنی ، با درخشش در موهای براق سیاه خود ، به ملاقات او آمدند.

    « سلام های زیادی به داماد خوش تیپ ما »، گفت یا از آنها.

    آنها برای اعلام ورود وی به قصر ناپدید شدند و برگشتند تا به او تعظیم كنند:

    « خوشحال شوید که وارد شوید ، ارباب شما "، آنها گفتند.

    وی آنها را به سالنی با شکوه ، ابریشمی و روبشی پارچه ای پوشاند و به سوئیت هایی که با طلا زینت بخش نقره ای بودند ، وارد اتاق شد. ترانه ای در هوا ، نرم و ملایم مانند ملودی شناور ، و از رویکرد او صدای شیرین تر صدا می شود.

    یک بانوی با شکوه و شیرین با لباس برفی ابریشمی برفی روی یک تخت بسیار حک شده حک شده بود و به او گفت:

    «دانشمند و عاشق سایتهای زیبا ، آیا می دانید این مکان چیست ? و آیا شما یک برخورد زیر درخت گل صد تومانی شکوفا را به یاد نمی آورید ؟ "

    « درست است که من در بسیاری از کوههای آبی و جنگلهای ضخیم بازدید کرده ام »، او مودبانه پاسخ داد ،« اما من هرگز در چنین سرزمینی برنده ای ، که شایسته ی برکت ها نبود ، خواب دیده ام! آیا این بانوی نجیب لطفاً به من بگوید که الان کجا هستم؟ »

     بانو لبخندی درخشان به او داد و گفت:

    « چطور ممکن است مردی از دنیای گرد و غبار صورتی این مکان را تشخیص دهد؟ شما در یکی از 36 غار کوه فی-لای قرار دارید که در اقیانوس وسیع شناور است ، مطابق بادها ظاهر می شود و از بین می رود. من پری-ملکه اجلاس Nam-Nhac هستم و نام من Nguy است. می دانم که شما روح زیبا و قلبی نجیب دارید و با بزرگترین لذت من امروز از اینجا استقبال می کنم»

     سپس علامتی به دختران داد كه همه آنها عقب نشینی كردند و یك دختر جوان جوان خجالتی و زیبا را وارد اتاق كردند. TU-THUC به او نگاه کرد و فهمید که او دختر جوانی است که او زیر درخت گل صد تومانی ملاقات کرده است.

    « در اینجا دختر من Giang-Huong است که شما یک بار نجات دادید »، پری ملکه اضافه شده است. «من هرگز ژست نجیب و سخاوتمندانه شما را فراموش نکرده ام ، و به او اجازه می دهم امروز با یول ازدواج کند تا بدهی قدردانی شما را بپردازد»

    یک جشن بزرگ آماده شد و عروسی جشن گرفت! در حالت عالی

    پس از آن ، روزهای پر برکت بسیاری در میان خنده و خوشبختی در سرزمین سعادت. هوا سرد و گرم نبود ، تازه و مطبوع بود زمان بهار - در واقع ، این بود بهار ابدی. در باغها ، درختچه با گل لود شده بود ، هر كدام حتی زیباتر از گل رز. به نظر می رسید هیچ چیز دیگری که TU-THUC بتواند آرزو کند وجود ندارد.

... در بخش 2 ادامه یافت ...

NOTES:
1 : پیش گفتار RW PARKES به معرفی LE THAI BACH LAN و كتابهای كوتاه او می پردازد: «خانم باخ لان انتخاب جالبی را جمع کرده است افسانه های ویتنامی برای من خوشحالم که یک پیشگفتار کوتاه نوشتم. این داستان ها ، به خوبی و به سادگی توسط نویسنده ترجمه شده اند ، جذابیت قابل توجهی دارند ، و هیچ بخشی از معنایی که از موقعیت های آشنا انسانی پوشیده از لباس عجیب و غریب به وجود می آورد ، مشتق نمی شوند. در اینجا ، در تنظیمات گرمسیری ، دوستداران وفادار ، همسران حسود ، ناپدری های ناپسند داریم ، چیزهایی که داستانهای عامیانه غربی آنها ساخته شده است. یک داستان در واقع این است سیندرلا دوباره من اطمینان دارم که این کتاب کوچک خوانندگان زیادی را پیدا خواهد کرد و علاقه مندی را به کشوری تحریک می کند که مشکلات امروزی آنها متاسفانه بهتر از فرهنگ گذشته وی شناخته شده است. سایگون ، 26 فوریه 1958"

2 : … در حال بروز رسانی…

NOTES
ents مطالب و تصاویر - منبع: افسانه های ویتنامی - خانم LT. شبکه BACH ناشران کیم لای یک کوان، سایگون 1958.
se تصاویر برجسته ویژه توسط بان تو تو تنظیم شده است - thanhdiavietnamhoc.com.

بان توو THU
07 / 2020

(بازدید بار 3,950، بازدیدکننده داشته است 1 امروز)